حافظ و توجه به باطن دین
رستگاری و سعادت حقیقی در گروی نورانیت ایمان است
حافظ و توجه به باطن دین         
   

توجه به ساحت باطنی دین و کسب معنویت حقیقی از نورانیت نهفته در بطون تعالیم و آموزه های دینی و دستیابی به منظور و غایت اصلی این دعوت آسمانی، هدف و آرمان حقیقی عارفان شوریده بوده است. عرفا در سیر زندگی خویش همواره کوشیده اند برقع از ماده و حجاب جسم کنار زده و به تماشای حقیقت عالم بنشینند و اسیر ظواهر مادی و قشریت و جمودت فکر نگردند؛ بلکه از ظاهر، معنی را انتزاع نمایند و اصل هر چیز را دریابند. حافظ از این دست انسان هاست که هم و غم خویش را مصروف تعالی و تکامل و سیر به سوی نهایتِ بی نهایت و کشف باطنی حقیقت می نماید.

وی عارف سرمستی است که ظواهر دنیوی و قشریت و تظاهر به دین و دینداری (در عین ناپاکی باطن) و مایه تفاخر قرار دادن این موضوع را بشدت نکوهیده و از آن بیزاری می جوید و طعنه دنیاداران را در حق خویش به چیزی نمی خرد، چون به فهم و اندیشه متعالی رسیده و محبت جانان را در وجود خویش لمس کرده است. پس این گونه جواب مدعیان را می گوید:

مشکلی دارم زدانشمند مجلس باز پرس / توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند

گوییا باور نمی دارند روز داوری / کاین همه قلب و دغل در کار داور می کنند

که این بیت حافظ آیه قرآن را تداعی می نماید که «امر می کنند مردم را به نیکی و خویش را فراموش می کنند.» (بقره / ۴۴) و نیز در جای دیگر در همین مضمون می گوید:

نقدها را بود آیا که عیاری گیرند/ تا همه صومعه داران پی کاری گیرند

حافظ میانه خوشی هم با متصوفه اهل ظاهر که عرفان را وسیله اشتهار خویش قرار داده اند نیز ندارد و خرقه سالوس ایشان را مستوجب آتش می داند که بهره ای از عرفان نیافته اند:

پشمینه پوش تند خو، کز عشق نشنیده است بو / از مستی اش رمزی بگو تا ترک آن شاهی کند

در تفکر حافظ، عشق حرف اول و آخر است و این عاشق است که به ساحت جانان راه می یابد و باز این صدای رسای عشق است که در عالم طنین انداز می گردد:

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر / یادگاری که در این گنبد دوار بماند

او که سرا پای وجودش به این شعله سوزان عشق می سوزد، طینت خویش و تمام ابنای بشر را مخمر به خمر عشق الهی می داند و این عطیه الهی را ازلی می انگارد که هنگام خلق آدم از جام می بر جای وی ریخته اند و اینچنین تا شام ابد مستش داشته اند:

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند / گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

جهان بینی حافظ بر مدار محبت و عشق الهی می گردد، عشق و محبتی بین خالق و مخلوق و تنها این پیوند آسمانی و ملکوتی است که مایه فلاح و رستگاری می شود:

عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظ / قرآن ز بر بخوانی بر چارده روایت

یعنی این ایمان حقیقی است که در نظر می آید و مورد قبول می گردد و نورانیت ایمان است که باعث سعادت حقیقی و فلاح و رستگاری انسان است. همچنین بر همین اساس است که غلبه رحمانیت خداوند عالم را به تماشای عالمیان می گذارد و رب العالمین را رحمان و رحیم می خواند که گناه انسان ها در مقابل عفو بخشش بیکران او هیچ است و در نظر نمی آید:

عفو خدا بیشتر از جرم ماست / نکته سر بسته چه گویی؟ خموش

همچنین در شعر حافظ اولیای الهی و واصلان کوی دوست جایگاه ویژه ای دارند و اینان هستند که مسیر حرکت و سیر به سوی جانان و توجه به ساحت درونی و معنوی دین را به سالک می نمایانند و از خطرات راه در امان می دارند:

ترک این مرحله بی همرهی خضر مکن / ظلمات است بترس از خطر گمراهی

در این میان وی توجه ژرفی به پیامبر اکرم(ص) و خاندان عترت(ع) مبذول می نماید و از باطن نورانی ایشان استمداد می طلبد و حضرت ختمی مآب(ص) را ماه فروزان و کوکب هدایت در شب تاریک می داند که با رحمت للعالمینی خویش مونس دل های مومنان و انیس روح های تشنگان است:

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد / دل رمیده ما را انیس و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت / به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد

حافظ شیرازی با این تفکر و جهان بینی، انسان ها را به سمت و سوی خیر و دوری از تندی ها و تیرگی ها سوق می دهد و می خواهد حقیقت عبودیت را آنچنان که خود فهمیده و درک کرده است، عرضه دارد و از این خوان نعمت همه را بهره مند سازد. از این روست که ایرانی بسیار با وی انس گرفته و در غم و شادی ها با او همراه و همنوا می گردد، زیرا حافظ هرچه دارد همه از دولت قرآن دارد.
        
    
    
            امیر هاشم پور     
            روزنامه جام جم ( www.jamejamonline.ir )
1391/7/28

خانه چاپ ارسال به دوستان نسخه متنی کوچک کردن متن بزرگ کردن متن دانلود خروجی پی دی اف خروجی میکروسافت ورد
5.4/10 (تعداد آرا 468 نفر )